فرهنگ culture « در اصل به معناى کشت و کار ،آباد کردن ،کاشتن و بارور ساختن زمین مى باشد، که به تدریج مفهوم آن تغییراتى یافت و در ادبیات و علوم در قرن 18. م به معنى پرورش روانى و معنوى بکار مى برند و بعدها به عنوان پیشرفت فکرى و اجتماعى انسان و جامعه و جهت تبیین سیر تاریخى و تکاملى و پیشرفت جوامع انسانى به کار برده اند.
واژه فرهنگ، اولین بار بوسیله ادوارد تایلر4 (1917-1832) در کتاب خود تحت عنوان "فرهنگ ابتدایى"بکار گرفته شد. وى فرهنگ را مجموعه پیچیده؛ شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق و قوانین و سنن و بالاخره تمام عادت و رفتار و ضوابطى دانست که فرد به عنوان عضو جامعه ، از جامعه خود فرا مى گیرد و در برابر آن جامعه وظایف و تعهداتى بر عهده دارد و بوسیله انسان به عنوان عضو جامعه کسب مى گردد(دنى کوش،81)رالف لینتون5(1893-1953) در کتاب زمینه فرهنگى و شخصیت "فرهنگ، مجموعه کلى از رفتار اکتسابى و آموخته شده انسان و نتایج آن است، که اجزاى آن قابل قبول و انتقال بوسیله اعضاى جامعه مى باشد."(نراقى ،84)تعریف تایلر از فرهنگ، منحصراً توصیفى و عینى است و در نظر تایلر، فرهنگ تعبیرى از کلّ زندگى اجتماعى انسان است و همچنین در تعریف لینتون، مهم ترین ویژگى فرهنگ اکتسابى و ارثى بودن آن است، که از نسلى به نسل دیگر منتقل مى شود و آموختنى بودن فرهنگ مى باشد .ناصر فکوهى ،فرهنگ را مجموعه اى از ویژگى هاى رفتارى و عقیدتى اکتسابى اعضاى یک جامعه خاص که از نسلى به نسل دیگر انتقال مى یابد تعریف میکند.(فکوهى،82،) کلاید کلاکهن و آلفرد کروبر6 انسان شناسانِ امریکایى در راه شناسایى مؤثّر و مفید فرهنگ، تعریفهاى زیادى در کتابى به نام "فرهنگ بازبینى انتقادى مفاهیم و تعریف"گردآوردند. آنها توانستند 6 درک اصلى از فرهنگ را مشخص کنند:
1-تعاریف توصیفى: فرهنگ هم چون یک کلیت جامعه در نظر گرفته مى شود، که در کل، زندگى اجتماعى را مى سازد.
2-تعاریف تاریخى: فرهنگ را میراثى که در طول از طریق نسل ها انتقال یافته است مى سازد.
3-تعاریف هنجارى: اول، فرهنگ را نوعى قاعده یا راه و رسم زندگى که به الگوها وکنش انضمامى شکل داده است و هم بر نقش ارزش ها بدون ارجاع به رفتار تاکید دارد.
4-تعاریف روان شناختى: بر نقش فرهنگ به مثابه حلّال مشکلات تاکید مى کنند. فرهنگ به مردم اجازه مى دهد تا با یکدیگر مراوده داشته باشند،آموزش ببینند، یا نیازهاى مادى و عاطفى خود را برآورده سازند .
5-تعاریف ساختارى: به روابط متداخل سازمان یافته و جنبه هاى تفکیک پذیر فرهنگ اشاره مى کنند.
6-تعاریف ژنتیکى: فرهنگ را با توجه به این که چگونه هستى یافته تعریف مى کنند. فرهنگ را محصول کنش متقابل انسان ها یا محصول تحولات بین نسلى مى دانند.
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسبها: <-TagName->